برق شکستههای دل چون بلور ماست
تقصیر خلق نیست، شکایت نمیکنیم
کوته کنیم قصه، همه از قصور ماست
این وعده را دو آشپز ویژه پختهاند
محصول دست بینمک و چشم شور ماست
آیینۀ دقیم که ما را شکستهاند
سوری گرفتهاند و مزاحم حضور ماست
بیهوده نیست زخم دهان باز کرده است
مهر سکوت خورده لبان صبور ماست
چیزی که حد و مرز ندارد وقاحت است
چیزی که احترام ندارد شعور ماست
بر دشت رنج خون دل ما چکیده است
هرجا گلی برآمده از خاک گور ماست
روزی ز برق خشم و جنون شعله میکشد
این هیمهها که جمع شده در تنور ماست
سمانه کهربائیان