بازآ که در فراق تو جانم صبور نیست

بازآ که در فراق تو جانم صبور نیست
بازآ که بی حضور تو دل را حضور نیست
چشمم کز آفتاب رخت نور می گرفت
پر شد چنان ز خون که در او جای نور نیست
بیمار درد عشق تو نزدیک حالتی ست
یکبار اگر بپرسی اش از کار دور نیست
ما را هوای کوی تو و شوق روی تست
فکر نعیم و جنت و سودای حور نیست
آنکس که ذوق دردی درد نو بافته ست
جویای جوی شیر و شراب طهور نیست
گر دیگران از دوست توانند صبر کرد
باری کمال یکدم از ایشان صبور نیست
کمال خجندی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *