هر وصف که آید به زبانم به از آنی
آرام دلی دفع غمی مرهم دردی
بار کهنی عمر نویی مونس جانی
گر دوست بود جان و جهان نیز خوش ای دوست
تو دوست تر از جانی و خوشتر ز جهانی
پیش نظر اهل دل از بس که عزیزی
همچون دهن خویش نه پیدا نه نهانی
بی وصل تو ای عمر گرامی نتوان زیست
یک دم که چو عمر گذران تا گذرانی
غلطان سوی خاک قدمت باز بیایم
صد بار چو اشکم اگر از پیش برانی
گر عمر کمال از غم عشق تو شد آخر
غم نیست گر آخر به مرادش برسانی
کمال خجندی