بلبل به بوستان سخن او نمیکند
تا دیده باز یافت خیال قدت در آب
دل جستوجوی سرو لب جو نمیکند
شیرینلبی که دید دهان چو قند تو
وصف دهان خود سر یک مو نمیکند
با عاشقان رقیب دلنازک ترا
بد میکند همیشه و نیکو نمیکند
انکار زردی رخ ما رسم بار نیست
این کار جز رقیب سیهرو نمیکند
کار طلب ز پیش به سر باختن برند
سالک چرا قبای خود از گو نمیکند
دایم حدیث روی نکو میکند کمال
اندیشه از حکایت بدگو نمیکند
کمال خجندی