دردسری بکوی تو آورده ایم باز
قطع أدیم چهره گلگون بخون دل
بر خاک آستان تو گسترده ایم باز
در ما نگر بگوشه چشم رعایتی
کز جور روزگار دل آزرده ایم باز
با ما دمی بر آور و ما را حیات بخش
ای عیسی زمانه که دلمرده ایم باز
سر بر من شکسته گران کرده ای چه بود
در بیخودی مگر گنهی کرده ایم باز
بر خاک کوی نو به امید رعایتی
عمری در انتظار بسر برده ایم باز
از لوح جان بخون دل خسته کمال
نقش خیال غیر تو بسترده ایم باز
کمال خجندی