روی شرابخانه و عشرت به روی ماست
ای شیخ اگر به صومعه ها دار و گیر نیست
خمّارخانه ها همه پر های و هوی ماست
ما با کسی نگفته حدیثی میان شهر
هر جا که مجمعی ست همه گفتگوی ماست
ما را به رنگ و بوی جهان التفات نیست
گلزار عمر اگر چه پر از رنگ و بوی ماست
آبی کز آن حیات ابد یافت جان خضر
از ما بجو که رشحه رشیع سبوی ماست
گفتی شرابخوارگی و عشق خوی تست
آری شرابخوارگی و عشق خوی ماست
کردم ز دوست آرزویی گفت ای کمال
بگذر ز آرزو اگرت آرزوی ماست
کمال خجندی