از دست رفتــه کشته و نابــود میشوم
از راه نارسیــده و از درد نا صـــبــو ر
چون آنکه مُرد و هیچ نیاسود میشوم
بر شانه هـــای سرد غــزل زار میــزنم
چون شام هجر تلخ و غم اندود میشوم
از خود گرفتــه، از تو و این زندگی بجان
از خویشتن رمــیده و مــردود مـــیشوم
در شعله های شعر و غزل های ناتمام
میـــسوزم و چــو آتش نمرود میشوم
دل می کنم ز هر چه مرا بود در جهان
تسلیم دست ساعت مـــوعود میشوم
با خاطرات تلخ ،خودم یک شب سیاه
در انتظــــار لجظــۀ پـــدرود میــشوم
یا میـــروم ز شهــر شمــا با دل غمین
نومید (ساغری ) که دلت بود میشو م
مژگان ساغر شفا