میوه ممنوعه

میوه ممنوعه
این روز ها و خون من و گردن از شــما
صد ها بهانـه کردن و آوردن از شـــــمـا
سهوِ تو بود من که صــمیمانه گفتـــمت
ممنوعه نیست میوه من، خوردن از شما
باغ بهشت را که خدا قســمت تو کــــرد
در آتش اش کشیدن و افسردن از شـــما
قالی خوش نمای دلم را دریغ و حــــیف
چون خاک ره ندیده و نشمردن از شما
مـن اختیار خویش به دســـت تو داده ام
دل را به غم شکستن و آزردن از شــما
گل کرده شاخه های پر از میوه دلـــــم
گل را به باد دادن و پژمُردن از شـــمــا
آ ئینه نجابــــت مـــن عهد بـــستن هســـت
دل را بدست دیگری بســــپردن از شـــما
این ساغر که پر ز شراب دو آتشه هســــــت
با او جفا و جور و ستم کردن از شــــــما
یک صد غزل به وصف نگاهت سروده ام

مژگان ساغر شفا

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *