‍ کابل به‌دوش می‌کشد امروز

‍ کابل به‌دوش می‌کشد امروز
صدها تن بدون سرش را
مرگ آمده‌ست تا که برقصد
در شهر مرده‌گان هنرش را
مرگ آمده‌ست تا که خدا نیز
بر نعش نقش‌های قشنگش
این صحنه را به رنج نشیند
تا این‌که چشم‌های ترش را
مرهم کند به زخم پدرها
یا مادری که مرده جوانش
بر شانۀ پسر پدرش را
بر شانۀ پدر پسرش را
سر باز کرده زخم عمیق و
سرباز را به غصه نشانده
یک‌مرد می‌رود که بمیرد
بسته‌ست همت کمرش را
یک مرد می رود که بگیرد
با دوربین کهنه خبر را
یک باره مرگ بی خبر آید
تا اینکه بگیرد خبرش را
هربار شاخ می‌کشد این رنج
برشاخه‌های پُر ثمر از مرگ
هی تیر می‌کشد غم جان‌کاه
تا تیرهای بی‌سپرش را…
امشب پیاله‌های دو ناکس
در ارگ به هم می خورد اما
کابل به‌دوش می کشد؛ امشب
صدها تن بدون سرش را

تمنا توانگر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *