چقدر بودنت ای تلخ کهنه، شیرین است

چقدر بودنت ای تلخ کهنه، شیرین است
سکوت کردم و گفتم که زنده‌گی این است
به خنده‌بازی من محو می‌شوی؛ اما
کسی که پشت نقاب است سخت غمگین است
نگین حلقه‌ی آغوش‌های مان ننگ است
و بوسه بیش‌تر از مشت بسته ننگین است
تو ای حریر شفق باده‌نوش تنهایی
ستاره جان که به چشم تو رنج دیرین است
«جهان کر است و من آن گنگ خوابدیده هنوز»
که خواب بخت من و تو همیشه سنگین است
در این مبارزه خنجر به قلب خویش زدی
و دست‌های تو از خون خویش رنگین است

تمنا توانگر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *