با ذکر دستان تو سرمایم بهاری شد
سرما خودم بودم که در خود بال میجستم
باران زد و اندوه چشمم آبشاری شد
سرچشمۀ گنگا درون سینهام جاری
وقتی که خشکیِ تنت را آبیاری شد
زخمی که از دندان تو بر گونهام خشکید
در سینۀ من قبر صدها زخم کاری شد
بعد از تو عشقم حکم مرگ دختر عاشق
بعد از تو عشقم کودکی که انتحاری شد
قطع امیدم پای مرگم را فراهم کرد
لعنت به آن روزی که دستان تو جاری شد
تمنا توانگر