طرح شهر خاکستر در زمینهای از دود
چرک آب و سرد آتش خفته باد و نازا خاک
آفتاب بی چهره آسمان غبار اندود
در کجای این دلتنگ ، می دهید پروازم ؟
پرسههای عصرانه! ای مدارتان مسدود!
یاد روزگارانی ، کآسمان و آفاقش
همّت پر ما را عرصهی حقیری بود
در سکون این مرداب بو گرفته گندیدیم
مثل ماهی تنبل تا جدا شدیم از رود
فصل ضجه و زنجیر باز هم رقم خورده است
خیره چشم ما تا دور باز در پی موعود
در کجای این دفتر تا نشانشان ثبت است
بردگان ِ جان داده پایِ باروی نمرود
زیر هر ستونش را دشنه یی موشح کرد
پاره و پریشان باد این کتاب خون آلود!
حسین منزوی