در بین وجدان‌های خفته

در بین وجدان‌های خفته

روحم، نگاهم،‌ سایه‌ام، خوابم، شبم زخمی‌ست
بوسیده‌ام خود را در آیینه، لبم زخمی‌ست

پاییز شد هر فصل من، سالی پر از زهرم
میزان و قوسم تیرخورده، عقربم زخمی‌ست

گاوی که بر شاخش زمینم هست دیوانه است
دل، دل،‌ دلم، این پای‌‌درگِل‌‌مرکبم زخمی‌ست

بی‌سرزمینم!‌ کو زمین؟ اندازهٔ یک قبر
بی‌آسمانم! قرن‌ها شد کوکبم زخمی‌ست

کمرنگ شد آن مشق بابا آب یا نان داد
صفحه به صفحه خاک و خون شد…مکتبم زخمی‌ست!

در بین وجدان‌های خفته، بین یک گلّه!
شور و شعورم مرده و تاب و تبم زخمی‌ست

زخمی‌ست هر چه دارم از آغاز تا انجام
نامم،‌ کلامم،‌ خاطراتم،‌ مذهبم زخمی‌ست

سهراب سیرت

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *