در کنار سفره افتادی و گریانی چرا ؟
چونکه عاشق میشدی گفتی منم ارباب شهر
من نمیدانم چه شد، حالا پشیمانی چرا ؟
کفر زلفت را نمایان کردی و رفتی به دور
من که حالا آمدم پُر خشم و پنهانی چرا ؟
چون به بندم کردی مثل یوسف مصری و حال
خود زلیخا گشتی و در قید زندانی چرا ؟
من که گفتم در به در گردی بخندیدی به من
در به در گشتی و حالا در بیابانی چرا ؟
طلحه مهاجر