بر خیـــــز به ساغر کن ساقی می ناب اندر
گویند بهار آمد تا کی تو به خـــــــواب اندر
دی پیک بهاران گفت پیمانه دی پر شـــــــد
بر خیز به کامش کن یک پیک شـراب اندر
وقت طرب عیش است اوان نشاط و سرور
از زخمه شــراب افگن در کاس رباب اندر
از لاله طبیعت بین ساغــــــر به چمن چیده
آنقدر که می ناید هرگـــــــز به حساب اندر
ابریق خــــــــرد بشکن مینای جنون پر کن
حیف است ز هشیاری باشی به سراب اندر
عبدالرحمن پژواک