تو چون نسيم سحر در فريب عطر چمن
گل مراد ز پيوند خار ميخواهى
تو خوش ترانه عشقى و من سرود نبرد
تو از تلاطم توفان قرار ميخواهى
مرا به جنگ همين آسمان گذار و برو
اگر ملايمت روزگار ميخواهى
زبان عشق نه باشد به جز زبان بلا
ازين ترانه خونين چه كار ميخواهى
فلك نريخت سرشتم براى بوس و كنار
تو از زبانه آتش كنار ميخواهى
من ستم زده مأمور خشم توفانم
تو اختيار ز بى اختيار ميخواهى
بهار عمر سپردم در آتش پيكار
تو از خزان دل من بهار ميخواهى
بجز ستايش انسان لبم نيافت مجال
تو بوسه ها ز لبم بى شمار ميخواهى
سلیمان لایق