قدم می زنم ترا

قدم می زنم ترا

با خون خود دوباره رقم می زنم ترا
ای زنده گی ساده به هم می زنم ترا
امروز اگر به کام دل خسته نگذری
فردا مگر به فرق سرم می زنم ترا
گیرم به گوش هر که صدای تو خوش نخورد
گیتار من ! برای خودم می زنم ترا
تو خوشترین فروغ حیاتی به چشم من
کی پیش آب و آینه کم می زنم ترا؟
در جذر و مد، سرود من از تو لبالب است
در ساز زیر و نغمه بم می زنم ترا
آهسته، اشپلاق زنان، درد دل کنان
در جاده صبح زود قدم می زنم ترا

اسدالله عفیف باختری

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *