سايهشان از پی سروی ندويدست هنوز
طاير نامهبری را نفرستاده بكس
رنگ رخسارهٔ خوبش نپريدهست هنوز
گر كند منت بیجای بما، جا دارد
از كسی منت بيجا نشنيدهست هنوز
میكند خنده به چاك دلم آن گل، قاری
پيرهن را به نسيمی ندريدهست هنوز
ملک الشعراء قاری عبدالله