باران ببار و از دل ما کینه ها بشوی
چنگ و غبار بیکسی از سینه ها بشوی
در انزوای گلخن اوهام خفته ایم
گلشن بساز و وحشت دیرینه ها بشوی
ای ابر رحمتی که نوید محبتی
گرد تنفر از رخ سبزینه ها بشوی
جای سرشک گونه ای ما را تو خیس کن
قهر و غضب ز چهره ی آیینه ها بشوی
امید های تازه بیاور به جای یأس
افسوس های کهنه ی پارینه ها بشوی
محمد خردمند