سکوت سرد و دلگیر مرا را خمیازه می گیرد
تبسم کردی شد یک مملکت محو تماشایت
به خوشحالی تمام شهر را آوازه می گیرد
جهان تنگ است بر احساس خوب عشق من اما
فقط لبخند تو قلب مرا اندازه می گیرد
برای این که باز آیی و دارد استرس قلبم
که احوال از صدای تپ تپ دروازه می گیرد
بیا و تازه کن ، روح و تن پژمرده ام .. باتو
که صد برگ کتاب خاطرم شیرازه می گیرد
محمد خردمند