فکر بال و پر

فکر بال و پر
غمت به خانه‌ی قلبم دوباره سر زده است
به مثل همدم تنهای‌ام که در زده است
عجب که من به کسی عاشقانه می‌میرم
برای کشتن من آستیین، برزده است
شب است و کنج سیاهی، من و دو پارچه شعر
و اشک‌های که از جام صبر ، سرزده است
دل است می‌تپد از درد عشق، غمگین است
که در قفس به سرش فکر بال و پر زده است
نرو که ساده بمیرم، نگو خدا حافظ
که جان به پای تو آهنگ این سفر زده است
گرفته از یخنم دست‌های احساسم
به مثل شاخی‌که بر ریشه‌اش تبر زده است
چقدر ساده دل از من گرفتی اما حیف
تویی که ضربه در این جنگ بیشتر زده است
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *