با هیچکس از بود و نبودش گله ی نیست
صد کشته جوان و به دو صد خانه عزا دار
این روی سیاهی دیگر از روسیه ی نیست
شمشیر ستم گردن خم می بُرد امروز
صد کله اگر باشد و صاحب کُلهی نیست
درد است که یک عمر رفیق دل ما هست
حتی دل یک کودک از اندوه، تهی نیست
ای وای وطن ! شهر پر از دغدغه ی جنگ
بر چشم پر از اشک تو نیم نگهی نیست
ای نسل بجا مانده ی فاروق به پا خیز
از گام تو تا کوه شرف فاصله ی نیست
این میهن مخروبه به ما جنت دنیاست
ای سنگدلان؛ مسلخ و کشتار گهی نیست
محمد خردمند