ایام جوانی

ایام جوانی
برادر رفت ایام جوانی
ندیدیم در جوانی شادمانی
چرا بر ما زمانه این چنین کرد
چنین کرد این چنین کرد این چنین کرد
گهی ازما گرفت کاشانه ما
گهی آتش زدن در خانه ما
چراغ علم و عرفان گشت خاموش
زغم زار و زبون گردید مدهوش
کجا شد همنوا ای یار همراز
که بود هم یار و هم ا ستاد دمساز
که درسش آیتی از مهربانی
خدایا جنت اش ده جاودانی
معلم هست معارف را نگهبان
ولی افسوس که مکتب شد بیابان
من و دهقان دو یارغار بودیم
بدرس صنف کمی جرار بودیم
به الجبر وفزیک بود خو بآگاه
مرا کمک نمودی گاه و بیگاه
ولی امروز او زار نزاراست
که اهل علم بیند خارو زار است
برادر دوست دارم تا دیگر بار
سحر سازیم با هم یک شب تار
برفت شیرین و خسرو از زمانه
غمی خسرو ز شیرین شد فسانه
علم با یاد دهقان شاد و سر مست
ببارید اشک قلم افتاده از د ست
غلام سرور دهقان کابلی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *