تویی فانوس و قلبم موج پر غوغاست میدانی؟
تو برگردان آن شعر بلند از چار فصل سال
هراسان بودن من از نبودن هاست ميداني؟
به كوهي از جماداتِ تنم جاريست رودِ عشق!
واین جاری شدن هایت به من، زیباست ميداني؟
دلت صخره و سر ميكوفت رودِ مهرِ من تكرار
چنان از درد جاری گشته بر دریاست میدانی؟
به شب ميشد دو چشمم خيره بر مه، تازه فهمیدم
چرا که ماه هم مثل تو بی همتاست، می دانی؟
درخت مهر تو ریشه دوانده در تنم انگار
كه از خون دل من محكم وبرجاست میدانی؟
کبوتر وار میخواهد دلم پرواز سوی تو
هوای شور و شعرم باتو بامعناست میدانی؟
حاصل بداهه سرايي كلبه ي مولانا
شهلا دانشور