و ماه شاهد حالم که سخت دلگيرم
چقدر با خودو تدبير خويش درگيرم
چه خوابهای مرا خورده شام تقديرم
برس به داد دلم ورنه بیتو میمیرم
به باغ و غنچه و گلهای نوبهار قسم
به بیقراریِ این قلب داغدار قسم
به تار تارِ سر زلفت ای نگار قسم
به نام حضرت مولا هزار بار قسم
برس به داد دلم ورنه بیتو میمیرم
شليك كرده اي هي در دلم نمیدانی
طبیبی گرچه ولی مشکلم نمیدانی
چه خصلتست به آب و گلم نمیدانی
به دیدنت چقدر مایلم نمیدانی
تویی که آینه ی چار سوی تصویرم
تمام هستی دنیا نثار راهت باد
دلم اسیرِ نگاهای گاه گاهت باد
چنان جلال سلیمان وقار و جاهت باد
دعا و آهِ دلِ خسته ام پناهت باد
به گوش تو برسد ناله های شبگیرم
تحملش نتوانم گلي كه بويت كرد
بريده باد سري را كه طوف كويت كرد
شكسته باد دو دستي كه لمس رويت كرد
فنا شود نظري آنكه رخ بسويت كرد
کجا کجا بروم پا به پای زنجیرم
به قدر سوزِ نيو نالهي شبان جوان
به قدر لحظهي تقويم و تيك تيك زمان
به قدر هرچه قدم هاي مردمان جهان
به قدر خواب و خيال و بقدر جا و مكان
به قدر زحمت باباي پير در پي نان
به قدر لذت دستان مادری درخوان
به قدر عاشق دندان گرفته حرف زبان
به قدر برگِ بهارو حلاوت باران
ببين چقدر ترا دوست دارم از دل و جان
برس به داد دلم ورنه بيتو ميميرم
شهلا دانشور