شوق کعبه در وجودم خانه کرد

شوق کعبه در وجودم خانه کرد
دل مرا جارو کشِ میخانه کرد
من خدا جستم در آغوشِ حرم
نور حق را از رسولِ محترم
کعبه و بیت الحرم اینجا بوَد
عشق مجنون در دلِ لیلا بود
ملتِ ما بیوه و بیچاره شد
در به در بی خانه و اواره شد
رفته تا نان آوَرَد بابای پیر
بر یتیمانش دهد پیرِ فقیر
خانه‌ء یزدان میان سینه هاست
چون خدادرخاطرِبیکینه هاست
تا کجا ها میروی دنبال حق
پول ناحق میدهی دنبال حق
کشورت مادر بوَد او را بساز
همچوسایل تا بکی دستت دراز
حرمت افزون کن برای مردوزن
طعنه بر زن از غرورِ خود مزن
دل نشیمنگاه ذاتِ کبریاست
دل بدست آورکه دل عرشِ خداست
آدميت رسم انساني بود
كن محبت زندگي فاني بود
خانه ي كه بام او كهگل بود
تا قيامت كي ترا منزل بود
آدمِ خاكي رود فردا به خاك
هر كه را بيني شود روزي هلاك
از پل و پلچك پراني ها چه سود
اين وطن ميراث اجدادت نبود؟
تابه كي فرمان پاكستان بري
طالب بد بخت از خر خرتري
مادران در سوگ فرزندان خويش
هر پدر از داغِ اولادش پريش
فرق بين كعبه و بتخانه نيست
نزد عاقل مسجد و معبد يكيست
ديدن و ديدار ياران زندگيست
دل شكستن زلت و شرمندگيست
هركه در دل جلوه ي جانانه ديد
ميشود در سينه اش الفت پديد
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *