ميان يك قفسيم و كجا فرار كنيم

ميان يك قفسيم و كجا فرار كنيم
كدام در بزنيم و دمي قرار كنيم
چه مرز بستن و ديوار هاي دور و دراز
كه كوله بار غم خود به شانه بار كنيم
به جرم هيچ و پوچي دو دست و پا بندست
چگونه گام گذاريم و كار و زار كنيم
ستاره مرده و خورشيد انتحار شده
و ماه را به گناهي چه سنگسار كنيم؟
وطن توكوه، چو لاواي آتشين ماييم
گداخُتند پيِ هم كه انفجار كنيم
نكُشت هيچ درنده زنسل خويش چرا
بنام كيش تفنگي به سينه وار كنيم
چه مي شود كه بكاريم جاي گوله چراغ
بدور نقشه تو نور را حصار كنيم
تو باغ باش! منم سبزه، او شود گر رود….
به دست هم همه فصل ترا بهار كنيم
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *