از بس که در دلم غم ابنای عالم است

از بس که در دلم غم ابنای عالم است
دریا به حجم گریهٔ بسیار من کم است
شفیقه دیباج یارقین

ابر های نگاه تو
که از آسمان چشمانم می گذرد
خورشید دلم را تاریک
نمی کند
و باد های هوس ات مرا
به نشیب دور دست ها
نمی کشاند
من دیگر
شب های تار یکم را
با فانوسی از کلبه ی عطش
که
در جاده های آن انگیزه ی سفر نیست
مهتابی می کنم
مرا دیگر
انگیزه ی زیستن نیست

شگوفه باختری

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *