شب خسته از تداوم تلخ شبانه بود
هر چند هر ستاره صدا را بهانه بود
دستی که چید ظلمت شب را سحر نبود
چشمی که وانشد به زمین عاشقانه بود
در اشتیاق تند و تب آلود واژگان
تصویر عاشقانۀ صد ها ترانه بود
ما آن سرود جاری آواز رستنیم
دردا بهار رویش ما بی جوانه بود
آواز از میانۀ شب مهره ها گذشت
در خلوتی که شعر و صدا شاعرانه بود
درها گشوده گشت ولی بی حضور صبح
بغض شکسته حادثه یی در فسانه بود
دکتر حمیرا نکهت دستگیرزاده