پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود

پایمزد عجز ما بیداد دست زور بود
آنچه کرد اصلاح عیش تلخ بخت شور بود
دوش از بزم نشاط ما نوائی برنخاست
تار گفتی بی تو موی کاسه طنبور بود
با گرانان درنمی آید سبکروحست عشق
آشنائی آتش او پنبه منصور بود
عمر کم بر جان گوارا کرد بار زندگی
روز کوته مایه آسایش مزدور بود
در پناه بدنهادی می توان ایمن نشست
نیش دایم پاسبان خانه زنبور بود
طاعت زاهد چو آه بوالهوس بالا نرفت
زانکه معراج امید او وصال حور بود
رهنمایان زمان ما همه ره می زنند
زان میان گر راستی دیدم عصای کور بود
کعبه سالک بود آنجا که از پا اوفتاد
گر قدم در ره نمی فرسود منزل دور بود
دارم اقبالیکه با هر کس در افتادم کلیم
بخت سست افتاده تر از بستر رنجور بود
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *