تیغ موج خون چو بینی پنجه قصاب باش
بخت بیداری نمی یابد تجرد پیشه را
خانه چون خالی بود گو پاسبان در خواب باش
هر کجا باریک شد راهت، قدم از سر بنه
جاده گر از تار در پیش آیدت مضراب باش
کار یکرو کن، مدارا نیست جز مشق نفاق
گرنه سیلاب سرائی آتش اسباب باش
سجده گر پیشت برند ابروی تمکین خم مکن
از قبول خلق از جا در میا محراب باش
از شهادت رتبه بالاترت گر آرزوست
در تلاش تشنه مردن در کنار آب باش
تیغ اگر بر خوری رنگ رضامندی مباز
با بلاها تازه رو چون عکس در خوناب باش
سخت جانی مایه صد دردسر باشد کلیم
در کشاکش ناتوان چون رشته بیتاب باش