تا ندانند که مست است ، شتابش نگرید
آنکه گوید نزدم جام و زد آتش به دلم
چهره افروختن و میل کبابش نگرید
سد گل تازه شکفتهست ز گلزار رخش
گل گل افتاده برو از می نابش نگرید
تا نپرسیم از آن مست که کی میزدهای
چین بر ابرو زدن و ناز و عتابش نگرید
آنکه میگفت به وحشی که منم زاهد شهر
گو بیایید به میخانه ، خرابش نگرید