پرتو نور تجلی در دل پر نور ماست
ما به حور و روضهٔ رضوان نداریم التفات
زانک مجلس روضهٔ رضوان و شاهد حور ماست
عاقبت غیبت گزیند هر که آید در نظر
وانک او غایب نگردد از نظر منظور ماست
پیش ما هر روز بی او رستخیزی دیگرست
و آه دلسوز نفیر و سینه نفخ صور ماست
ما بدار الملک وحدت کوس شاهی میزنیم
وین که بر زر مینویسد اشک ما منشور ماست
کردهایم از ملک هستی کنج عزلت اختیار
وین دل ویرانه گنج و نیستی گنجور ماست
آنک دایم در خرابات فنا ساغر کشد
در هوای چشم مست او دل مخمور ماست
تختگاه عشق ما داریم و از دار ایمنیم
زانک دار از روی معنی رایت منصور ماست
تا چو خواجو عالم رندی مسخر کردهایم
زلف ساقی دستگیر و جام می دستور ماست