هیچ سر در این خرابه مایه و معنا ندارد

هیچ سر در این خرابه مایه و معنا ندارد
هیچ و پوچ و هیچ و پوچ و…این سخن حتا ندارد
هیچ خورشیدی حقیقی نی، دروغ‌آگین‌ترین و…
هیچ رنگی نیست که نیرنگِ آدم‌ها ندارد
با نقابک‌ها مقابل می‌شوی هر روز و هر شب
نقش می‌بازند؛ اما نقش شان اما ندارد!
بسته اند از پشت، دستان ترا این خود پرستان
با خبر، ابلیس! این آوازه نی و نا ندارد!
با وزیر و با دبیر کاغذی آیا چه سازد؟
سرزمین بی‌نیا و بی‌نوا، آیا ندارد!
سرزمین پرت از تاریخ می‌بافد به دَورش
تار‌های عنکبوتی، ترس از فردا ندارد!
من که رؤیایم چرا از بیش و کم دارم شکایت؟
هیچ غم از بیش و کم از بیش و کم رؤیا ندارد
خالده فروغ
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *