دراین زمانۀ بی همنفس کجا بروم
مرا شکسته همین سنگ و بس کجا بروم
دراین قلمرو دیوار پشتِ هم دیوار
من و هراس دو چشم عسس کجا بروم
جهان نبود کسی تا دلی به دست آرد
ازاین مجسمه این هیچ کس کجا بروم
نه آسمان و نه سیّاره های بیداری
قفس قفس شدهام زین قفس کجا بروم
بهل سکوت شوم در سپیده های بهار
مرا نمانده به من دسترس کجا بروم
سرودِ قرمزِ قلب شقایق است بلند
کزین زمانۀ بی همنفس کجا بروم قهرمان
تنها تویی، تنهاییات تنها تر است
صورت اسطورهات در خوا بهای خاور است
طالعِ مسعودِ اقوام بزرگ سرزمین
فارسی را از صدایت سرنوشتی دیگر است
کوه از ایمان تو مستحکم است و با شکوه
رود از نه گفتنت مغرور و آتشدرسر است
قهرمان، تنها تویی، آزادهگی لبریزِ تو
با تو آزادی پر آوازهست نامش محشر است
خالده فروغ