صحبت گذشت از زمزمه ای دل خروش آغاز کن
دست خرد کوتاه شد از ضبط ملک عافیت
ای عشق فرصت یافتی بنیاد دست انداز کن
آمد صدای طبل باز از صید گاهی در کمین
شهباز عشقی پر گشودهای مرغ جانپرواز کن
عشق اینک از ره میرسد ای جان به استقبال رو
غم حلقه بر در میزند ای دل برو در باز کن
شد زنده از یک پرسشت تا زندهام مانند من
داری گواهی این چنین رو دعوی اعجاز کن
نوعی که هستی خویش را بنما و بر هم زن جهان
از عهد دیگر دلبران این عهد را ممتاز کن
چون بر مراد محتشم غمگین نواز است آن صنم
ای دل تو نازان شو به غم ای غم تو بر دل ناز کن