چو می از آتش خود خام جوشی میزند خونم
می منصوریم پیموده پیغام همآغوشی
نوای وحدت از فیض سروشی میزند خونم
به شکر تیغ او چون غنچه کامم صد زبان دارد
هزاران نکتهٔ رنگین به گوشی میزند خونم
نباشد شکوه در محشر، شهیدان تغافل را
نفس دزدیده از لعل خموشی میزند خونم
فغان کز سادهلوحی خرقهپوش شهر پندارد
که تهمت بر خط مشکینهپوشی میزند خونم
من آن صید ز جان سیرم، کمینگاه شهادت را
که موج اشتیاق کینهکوشی میزند خونم
حزین از من سبوی چرخ سنگین دل خطر دارد
به موج شور این میخانه جوشی میزند خونم