کز دیدهٔ مرغان حرم خواب ربودی
هر چشم زدن، دیدهٔ دریا نسبم را
غمهای تو از گریه سبکبار نمودی
غافل ز تو یک دم دل مشتاق نگردد
اذ لیس سوی وجهک فی عین شهودی
وقت است که خورشید رخت جلوه گر آید
قد قام من لبین، ظلامات وجودی
بار غم کونین، حزین افکند از دوش
در پای خم باده، کند هر که سجودی