چند ناز سرو و جور غنچهٔ رعنا کشم
بیگل روی تو در خلوتسرای چشم و دل
خوش نباشد گر هزاران صورت زیبا کشم
میکشم دامن ز گرد راهت از غیرت ولی
گر دهد دستم روان در دیدهٔ بینا کشم
چند دور از چشمهٔ نوش تو از درد فراق
سر نهم در آب شور دیده و دریا کشم
ماندهام در دشت حرمان و ز دست روزگار
آنقدر فرصت نمییابم که خار از پا کشم
تنگ شد بر من فضای شهر از آن مشکینغزال
دست همت بعد ازین در دامن صحرا کشم
چون فغانی از دل سوزان و چشم اشکبار
شعله از دریا برآرم لاله از خارا کشم