شیرینی درد از دل بی کینه کجا شد
شب یار و سحر دشمن جان این چه وفاییست
خاصیت نقل و می دوشینه کجا شد
از لخت کباب دل ما زود شدی سیر
حق نمک صحبت دیرینه کجا شد
عاشق نشود تیره بیک آه ز مجنون
نور و خرد طبع چو آیینه کجا شد
مهر در گنجینه ی دل بود وفایت
آن مهر وفا از در گنجینه کجا شد
هر چند بود سوختنی دلق فغانی
آخر ادب خرقه ی پشمینه کجا شد