باز با این همه دلسوختگی ساختهایم
اثر آتش دل بین که از آن شمعصفت
اشکها ریخته در دامن و بگداختهایم
با همه مقصد خیری که مرام من و تست
در بنی نوع بشر ولوله انداختهایم
جز دورنگی نبود عادت این خلق دورنگ
همه را دیده و سنجیده و بشناختهایم
عجبی نیست که با این همه دشمن من و دل
جز به دیدار رخ دوست نپرداختهایم
عمرها در طلب شاهد آزادی و عدل
سر قدم ساخته تا ملک فنا تاختهایم
بر سر نامه طوفان بنگر تا دانی
بیرق سرخ مساوات برافراختهایم