با يک جهان غصه و ادبار ميروم
ديگر مرا تحمل رنجي فراق نيست
از خويش فارغم کن و بگذار ميروم
اين سر که لايق سري زانوي تو نشد
بهر نوازشش به سري دار ميروم
آغوش من ترانه اي تنهاي سر دهد
دردم بده به عشق سزاوار ميروم
در باور و يقين من هستي چو ابتدا
اين را بدان که سخت گرفتار ميروم
صحرا نشين و باديه پيما شوم دگر
ناليده من ز کوچه و بازار ميروم
در بين آتش است جگر و قلبِ عاشقم
گوي که پا برهنه سرِ خار ميروم
دامان من که پر شده از خون انتظار
بس باشدم از اين گل و گلزار ميروم
جور آمدم بدرگه اي دارالشِفاي عشق
افسوس زخم خورده و بيمار ميروم
در دامن کفن سر خود مي کنم پناه
شرمنده پيش خالقِ جبار ميروم
تن پوش قبر من کنيد از لاله اي سياه
تا حشر در غم تو عزادار ميروم
حرفِ دلِ شکسته اي محمود را شنو
از اين جهان به عالم اسرار ميروم
بامداد سه شنبه 01 ثور 1394 هجري خورشيدي
که برابر مي شود به 21 اپريل 2015 ميلادي
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان