رسوا و ردی در سر بازار شدم من
تیری چه کسی باز اصابت بدلم کرد
که این گونه خزان دیده و بیمار شدم من
بی نم شدم و، خشک شدم باز شکستم
چون گرد دمی ارهی نجار شدم من
در ریگ بیابان شده ام نعل در آتش
محتاج به آن سایه ای دیوار شدم من
بی حاصلی از هر چه بُوَد سخت برایم
شاخ و تنه ای بید و سپیدار شدم من
دل دادم و ،جان دادم و عبرت نگرفتم
آخر چه متاع بود خریدار شدم من
راز دو جهان سوختن و خاک شدن بود
در جرم گناه چون نخ سیگار شدم من
محمود دگر از چه کسی چاره بجوید
تسلیم به دروازه ای دلدار شدم من