ز گلستان نگه غنچه و ،هم بو رفته
سر ِ من رفته ببالین غم و، غصه و درد
تاکه از کلبه ای دل دلبر دلجو رفته
شهره ی شهر به رسوایی عشقش شده ام
وصف دیوانگیء من به همه سو رفته
بهر سودای وصالش دل و دین باخته ام
باورت نیست بیا بین که ز من دو رفته
بلبل از طرز ِ سخن گفتن ِ او رفته ز هوش
طوطی دل باخته و، قمری ز کوکو رفته
تا معمای لبش خنده ای مستانه کند
دُر سیمین شکند گوهر و لؤلؤ رفته
صفتِ خال و ،خط و، چهره ای او را کردم
حسن از ملک فرنگ، خال ز هندو رفته
ماه از خجلت او شامگه ناید بیرون
به حسادت ز پی کاکل و گیسو رفته
مستی عشق که خود عالمی ناپیدایست
ز تخیل همه عشاق به مینو رفته
امپراطور که ساغر کش سحِرش باشد
ز خمار قدح اش در خم ابرو رفته
بیست دو دلو ۱۳۹۱ هجری خورشیدی
افغاستان
احمد محمود امپراطور