رفت از پیش نظر فاطمه و لیلای من
در غم افتاداست از سر تا قدم اعضای من
تا شنیدم از کنار دوستان بر بست رخت
تا ثریا رفت شور و ، ناله و غوغای من
جام عمر خود تهی کرد از غمی دار فنا
لیک با مرگش شکست جام من و مینای من
این دل آرزده ام امشب بخون پر میزند
وای بر حال من و بر این ضعیفیهای من
اشک چشمم میکشد تصویر او در دیده ام
عالمی آیینه را بینی تو در سیمای من
خواهر ناز و چراغ دیده ای روز و شبم
بی تو امشب من چه سازم وای بر فردای من
چون کفِ خاکی که بر خیز ز طوفان بلا
هر دمی از جا به خیزاند تپیدنهای من
رفته طاقت از دل محمود خدایا صبر ده
ورنه از بی صبری خاکستر شود اجزای من
چهار شنبه چهارم دلو 1391 هجری خورشیدی
سرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان