باعثِ شهرت و، هم گرمی بازار تو نیست
قامت سرو تو و ،جلوه و ،ناز و حرکات
بهر ِ صیدِ دل ِعشاق دگر کار تو نیست
هرکه را بینی زند لاف که او یار من است
من بگویم که هوسباز کسان یار تو نیست
دل و دین باختگان را شده ای پیر و مراد
نتوان گفت همه جا سر خطِ اخبار تو نیست
نرگسِ مستِ ترا کرده خداوند مخمور
چه طلسمات که در دیده ای بیمار تو نیست
خوبی و خوب سرشتی بتو گشته است عجین
زشتی هرگز به نهان خانه ای اسرار تو نیست
همگی خوب ترینهای جهان دور تو جمع
بجز از نیکی در اندیشه و افکار تو نیست
غنچه ی احمر و، دُر یمن و، لعل بدخش
گوهر ِ نیست که در آن لبِ گلنار تو نیست
گل بجوشد ز نفسهای طراوت زاید
نیست آن گل که ببام و،در و ، دیوار تو نیست
کشته و، واله و ،شیدای تو ز اندازه گذشت
ترک عاشق کشی در رسم و به کردار تو نیست
رخ “محمود” که افتاده به پایت چو ایاز
فرش ِ خاکِ قدمت است،جهانخوار تو نیست
یکشنبه 29 دلو 1391 هجری خورشیدی
که برابر می به 17 فبروری 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان