رفتی و با تو رفت همه صبر و قرار من

رفتی و با تو رفت همه صبر و قرار من
در پیش دل نماند دگر اعتبار من
طوفانِ آمد و گل عشقم به باد داد
در خون فکند تازه گل ِ نوبهار من
بال کبوتر دل من در هوا شکست
برباد رفت سیطره ای روزگار من
میثاق ما که تا به ابد بود پایدار
بگسسته شد بهر چه پیوند و تار من
با بخت تیره ام چقدر در نزاع شوم
یک جسم خسته و غم گیتی ست بار من
رنگ رخم به زردی دگر خو گرفته است
یادش بخیر گونه ای همچون انار من
معشوق دلنواز، امیدم بسوی توست
ای قُوت ِ دل ِ من و، ای مستشار من
قربانی میگرفتی ز من ساده تر نبود؟
بسمل نکرده رفتی تو ای دل شکار من
اندر حیات من تو بیا هستم انتظار
تاکی بمیرم آی تو سوی مزار من
نآموختم ز مدرسه ای دهر کهنه کار
طفل غبی بودم نشد آموزگار من
گر این زبان شعر نمی کرد یاریم
بشکسته کی همی شدی رنج خمار من
رفتی و خلوت دل ما را بهم زدی
تاکی نهان شوی همه جا آشکار من
محمود را چقدر دهی رخصت از برد
هستی تو جان و، دیده ای امیدوار من

جمعه ۲۱ سرطان ۱۳۹۲ هجری خورشیدی
که برابر میشود به ۱۲ جولای ۲۰۱۳ میلادی
سرودم

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *