آتشِ این محفلم بی اختیار
کاروان را دل بُوَد بانگِ جرس
در میانِ محملم بی اختیار
ای شهنشاهی هنر ای هستیم
بر درت من سائلم بی اختیار
یک دلِ بشکسته و صد آرزو
تحفه ی ناقابلم بی اختیار
بحر رحمت در کجا و من کجا
در کنارِ ساحلم بی اختیار
حیرتِ آیینه دارد چشمِ من
در نقاب و حایلم بی اختیار
گرچه دامن را ز عصیان برکشم
در خطا ها شاملم بی اختیار
خون خورد این سینه از هجرانِ یار
یعنی مرغِ بسملم بی اختیار
آنچه آزار است بر روح و روان
اینکه در قیدی گِلم بی اختیار
بارگاهِ تو دهد شاًن و جلال
من بسویت مایلم بی اختیار
کرده محمود اینقدر اداراک را
در رهی بی منزلم بی اختیار
سه شنبه ۲۴ ثور ۱۳۹۲ هجری خورشیدی
که برابر میشود به ۱۴ می ۲۰۱۳ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور