عهد و، وفا

عهد و، وفا
بر مرغ پر شکسته ی من آشیان نماند
از بی نمی بدشت و دمن ضیمران نماند
گل دسته ها برفته به بازار گل فروش
در صحن باغ دبدبه ی باغبان نماند
شد عصر کمپیوتر و انترنت و موبایل
افسانه گشت نامه و، نامه رسان نماند
بهر تلاش روزی و یک لقمه نان خشک
این دهر سفله در بدلش جان ده جان نماند
پاس وفا و نان و نمک گشته زیر پای
یار و رفیق کاکه و، کاکه جوان نماند
از دست این مهاجرت و جنگ لعنتی
از یار من نشانی آپارتمان نماند
از سنگ قبر بابه کلان ساختن حمام
اندر مزار پیر و مُراد استخوان نماند
سبک جفنگ شعر نو امروز شد رواج
گفتم ردیف و قافیه و نکته دان نماند
رسم و رواج رقص کمر گشتی سنتی
این آبرو به طایفه و دودمان نماند
جنگ کروز و راکت محاوره ایست گرم
بهر سپاهی نیزه و تیر و کمان نماند
عهد و، وفا گرفته بخود بوی خود سری
یک ذره اعتبار به سگ و پاسبان نماند
یارم برفت و گوشه ی تنها بمن بماند
از رفتنش دلیل بمن در میان نماند
چشمم شگوفه کرد ز بس من گریستم
بر این دو دیده نعمت اشک روان نماند
در سعد و نحس زندگی”محمود”شد غمین
از طالعش ستاره ی در آسمان نماند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *