در این دیار عدم رنج یار میجوشد
تمام خون جگر ریختم بدامن دل
به دشت و دامنه ها لاله زار میجوشد
ملول گشتم از این جمع فتنه و آزار
نفس ز سینه ای من سوگوار میجوشد
خدا بگوی به بِردی نمی گزارندت
ز قوم جاهل اینجا شرار میجوشد
نباشد هیچ ز انصاف و آدمیت بوی
تو گویی زهر، ز دندان مار میجوشد
خدا خودش گره از کار ما بکشاید
وگرنه هر ستم از بی وقار میجوشد
نگشتم از در امید هیچگاه نومید
اگر بلا ز یمین و یسار میجوشد
ز بعد مرگ من هرگز نگردی سرگردان
به هر کجا روی از من مزار میجوشد
دگر ز فقر و غنا من چرا شوم نالان
ز بهر یک طلب من هزار میجوشد
نگردد هیچ به محمود مدعی غالب
که لطف خالق کُل سایه دار میجوشد
–
پنجشنبه اول حوت ۱۳۹۲ هجری خورشیدی
که برابر می شود به ۲۱ فبروری ۲۰۱۴ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور